۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

یه پیشنهاد: یک کتاب


زنان و محيط زيست
نويسنده :دكتر عباس محمدي اصل
چاپ:اول 1388
ناشر : شيرازه

به تازگی کتابی دیدم که حیفم اومد معرفیش نکنم. این کتاب یه بحث نظری رو درباره طبیعت و محیط زیست البته با نگاه جنسیتی مطرح می کنه که صرف نظر از اعتبارش و این که باهاش موافقیم یا نه می تونه جالب و تفکر برانگیز باشه.
نویسنده معتقده مشکلات روزگار مدرن از مترادف کردن مفهوم طبیعت با زن و فرهنگ با مرد شروع شده و مدعیه ظهور عصر روشنگری که بر پیشرفت مبتنی بر عقل تکیه داره و با سلطه بر طبیعت همراه شده عملا شرایط رو برای تسلط عقل مذکر فراهم کرده، عقلی که بهره گیری (و به نوعی بهره کشی) از طبیعت رو لازمه پیشرفت می دونسته. به گفته نویسنده کتاب، این عدم توازن که به ویرانی و بحران زیست محیطی بدل شده از همون ابتدای ظهور مالکیت بر منابع طبیعی آغاز شده. و البته نسخه ای هم که برای برون رفت از این بحران می پیچد همانا بازگشت پیشاتاریخی به دامان مادر کبیره.
متن پشت جلد کتاب به خوبی گویای محتوای کتابه:
"هرگز آگاهانه با خود انديشيده ايم كه چرابراي دستيابي به آرامش، بي اختيار به دامن سبز طبيعت پناه مي بريم؟ تداعي اين الگو از روزگاراني به يادگار مانده كه طبيعت هنوز اسير فرهنگ نشده بود و قرار نبود علم برهمه چيز مسلط شود. در آن روزگار، زنان تدبير جامعه را دردست داشتند و خردمندانه با هستي هماهنگ مي شدند بر آمدن خردجمعي از زندگي مشاركتي در پرتو اين تدبير از تك روي عقلانيت ابزاري جلو ميگرفت و با مصائبي چون آلودگي محيط زيست مواجه نبود. بلوغ عقل مذكر درسايه پرورندگي داهيانه زنانه اما نيازمند هزينه اي سنگين بودكه عمدتا در تخريب محيط زيست تجلي مي كرد."
کتاب رو انتشارات شیرازه منتشره کرد و فقط نام ناشر کافیه که مطمئن بشیم با کتاب جدیی مواجهیم. این کتاب در قالب مجموعه مطالعات زنان انتشارات شیرازه منتشر شده. به گفته دبیر مجموعه:
"نگارنده سخن را با مفهوم «كار» آغاز و تاثير آن را بر محيط و ماهيت انسان بررسي مي كند و سپس به تطبيق انسان با محيط از زاويه نظام اجتماعی و کار می پردازد. وی دیدگاه خود را با نقد آنچه عقل مذكر اطلاق مي شود آغاز می کند و تا نقد مظاهر مردانه آن به منزله فرهنگ مسلط پی می گیرد. بازشناسي مسئوليت نهادهاي اجتماعي مدرن در بروز بحران محيط زيست بشر ناشي از اسارت طبيعت در سيطره فرهنگ، يكي ديگراز دريچه هاي نقد اين كتاب مي باشد."
کتاب گرچه تالیفیه اما زبان ثقیلی داره و به نظر می یاد ترجمه ای از منابع خارجی باشه. با این حال طرح بحثش تفکربرانگیزه.

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

يه پيشنهاد: يه فيلم

مي خوام فيلم شبانه (ساخته مشترک کیوان علیمحمدی و امید بنکدار) رو كه بعد از 5 سال داره اكران مي شه معرفي كنم. فيلم بسيار متفاوتيه. نقش اولش هم هديه خانم تهرانيه كه بيش از 90 درصد از صحنه هاي فيلم تصوير ايشونه (هديه تهراني اينجا، هديه تهراني اونجا، هديه تهراني همه جا!). اما فيلم از نظر ساخت و مونتا‍ژ بسيار بديعه و حسابي شگفت زده مي كنه آدمو. ظاهرا قرار بوده شخصيت عكاس فيلم، كاوه گلستان باشه اما اجازه ندادند. اما به هر صورت فيلم واقعا متفاوته. البته به هيچ وجه به كسايي كه اعصاب مصاب ندارن توصيه نميكنم فيلم رو ببينند چون از مونتاژ فيلم سرسام مي گيرن اما براي كسايي كه طالب هيجانن فيلم بسيار ديدنيه. نمونه اين نوع فيلم برداري و مونتاژ قبلا تو فيلم هاي خارجي بوده اما اين نمونه ايرانيش خيلي خوب از آب در اومده.

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

در ستايش سفرهاي آزاد

يكي از جذابيت هاي سفرهاي آزاد (بدون تور) اينه كه آدم امكان تماس بيشتري با محيط و مردم داره و هميشه مملو از فرصت هاي تازه و موقعيت هاي جديده كه معمولا خيلي ناگهاني و اتفاقي پيش روت ظاهر ميشه و شگفت زدت مي كنه. موقعيت هايي كه غيرممكنه توي سفرهاي با تور و گروهي تجربه كني. در واقع شايد تنها حسن سفر گروهي از لحاظ ايمني و امنيتي باشه والا در ساير موارد بيشتر باعث ميشه خيلي چيزها رو نبيني و تجربه نكني. بخصوص كه با اين وضعيت خدمات گردشگري آژانس هاي مسافرتي گاه اطلاعاتي تاريخي و هنري هم كه بت مي دن بيشتر گمراه كنندس تا آگاهي بخش! اينه كه به نظرم با توجه به اين كه توي سفرهاي آزاد آدم با توريست هاي ديگه اي آشنا ميشه كه معمولا به طور انفرادي سفر مي رن و به همين دليل خودشون همه چيز رو تجربه مي كنن، اطلاعات كارآمدتر و معتبرتري به دست مي ياره. به علاوه با وجود كتاب هاي راهنمايي چون Lonely Planetآدم هيچ جا تنها نيست و مي تونه اطلاعات خوب و به روزي رو از كوچكترين جزييات مقصد سفرش بدست بياره. و علاوه بر اينها اين فرصت هم پديد مي ياد كه يه رابطه متقابل با مردم همون مناطقي كه در واقع ميزبانت محسوب مي شن ايجاد كني. بنا بر اين تنها چيزي كه مي مونه خوده آدمه كه نگاهي فراگير و حسي جهان وطني داشته باشه و اين حقيقت رو كه همه انسان ها در هر كجا كه باشند علي رغم تفاوت رنگ پوست و شكل و شمايل و فرهنگشون باز خواسته ها، نيازها و احساسات مشتركي دارند رو به عنوان يه فرض بديهي بپذيره. در اين صورت هيچ جا احساس غربت نمي كنه، و مرزهاي جغرافيايي ديگه مانعي براي درك متقابل و فهم مشترك بين انسان هاي سرزمين هاي متفاوت نخواهد بود. اين حس به خوبي در سفرهاي آزاد قابل تجربس. در حالي كه در سفرهاي توري، ساكنين مناطق براي تو «ديگري» محسوب مي شن، اونا كساني هستند كه گويي از پشت پرده شيشه اي تماشاشون مي كني و ارتباطي باشون نداري و يا در بهترين حالت غريبه هايي هستند كه موقتا و از سر اضطرار با شون سرو كار داري و بعد بلافاصله برمي گردي به جمع آشناي هم زبون گروهت و در حريم امني كه تور برات مهيا كرده مجددا احساس هويت مي كني و باز از اونجا فاصله ات رو از «ديگران» حفظ مي كني و نظاره گر اون جمع «غريبه» مي شي. در حالي كه در سفرهاي آزاد تو اين فرصت رو داري تا خودت رو با مردم اونجا يكي بيني و سعي كني باهاشون ارتباط طبيعي تري داشته باشي.

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

يك پيشنهاد: فيلم

مدتيه كه مي خوام درباره دو فيلم متفاوت كه اخيرا ديدم بنويسم و پيشنهاد بدم ببينيد. اما كلي كار ناتموم ديگه داشتم كه هنوز انجام ندادم و اين جابجايي خونه هم قوز بالا قوز شده و خلاصه فرصت نشد بگم.
در ابتدا توضيح بدم مدتيه كه فيلم هايي كه با جريان اصلي سينما متفاوته و احتمالا فروش كمي داره، به طور بسيار محدود در برخي سالن هاي خاص و در سانس هاي ويژه به نمايش درمي ياند. اين دو فيلم هم كه مي خوام پيشنهاد بدم از همين جنسند. يعني فقط در سينماهاي پرديس و آزادي و در يكي دو سانس خاص هستند.
فيلم «تنها دوبار زندگي مي كنيم» كار اول كارگردانشه. از همون ابتداي فيلم متوجه مي شيم كه با فيلم متفاوتي مواجه هستيم. ماجراي بحران ميانسالي، آگاه شدن از مرگ زود رس و در نتيجه نگاه متفاوت به زندگي روزمره قبلي و تلاش براي انجام كارهايي كه هميشه مايل بود انجام بده اما هرگز انجام نداد (از جمله تصفيه حساب با كساني كه مسبب مشكلاتش بودن يا ابراز عشق به زبان نياورده اش به همكلاسي دوره دانشگاهيش اونم در شرايطي كه اون ازدواج كرده و يك موقعيت بحراني رو پشت سر مي ذاره و ...) و در آخر ظهور يه اميد تازه. شخصيت و بازيگر دختر فيلم (نگار جواهريان) فوق العاده دلنشينه (به خصوص با اون تكيه كلام «سلام! خوبي؟» گفتنش) ، بازي مرد هم با شخصيتش متناسبه. گرچه خودم داستان فيلم رو بعد از قضاياي تير و تفنگ بازي نمي پسندم ولي رابطه اين دو شخصيت خوب از آب در اومده. فيلم براي كساني كه از فيلم هاي مزخرف و چرند و تحميق كننده اين روزها كه گويي مخاطب رو مشتي گوسفند و بز فرض مي كنه (و متاسفانه تو بيشترش هم هنرپيشه هاي معروف بازي مي كنن- ببينيد سينماي ما به چه روزي افتاده) لااقل اين حسن رو داره كه تجربه جديدي از فيلم ديدن رو پيش روت بذاره و روايت جديدي از بودن و زندگي رو بهت نشون بده.
فيلم بعدي كار فرزاد موتمن به نامه «صداها» است كه اونم تا حدي از نظر داستان و ساخت متفاوته. موتمن همون كارگردانه «شب هاي روشن» است كه در ابتدا خيلي خوش درخشيد اما فيلم هاي بعديش مثل اوليش نشد. اين فيلم آخرش هم اگرچه تدوين غير خطي داره اما به نظر مي رسه ساختار و روايت با هم هماهنگ نيست. يعني ظاهرا كل فيلم رو به صورت خطي و با رعايت زمان بندي واقعي ساخته اما بعدا در مونتاژ صحنه ها رو پس و پيش كرده (به هر صورت روايت غير خطي هم منطق و ساختار متناسب و هماهنگ با خودش رو داره كه اينجا خوب از آب درنيومده). با اين حال هنوز هم اين فيلم در مقايسه با جريان مبتذل سينماي رايج ما كه كاري جز خنديدن به ريش مخاطبش نداره فيلم متفاوتي محسوب مي شه. داستان فيلم با تكيه بر عنصر «صدا» به نوعي وضعيت طبقه متوسط شهري را در شهر بي در و پيكر تهران نشان مي ده. بازي ها بسيار خوب و جا افتاده است (گرچه بازي پسياني كمي نااميدكنندس) اما ديالوگ ها هم بعضي جاها بدجوري ضعيفه و تو ذوق مي زنه.