۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

felan dar safaram ta baad.f

۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

بنيامين تو هم !

ابتداي سال جاري رو بنا به دلایل شغلی با ترانه های آلبوم جدید بنیامین شروع کردم به طوری که تمامی قطعات موسیقی و اشعارش رو دیگه حفظ شده بودم. و در پایان همین سال اولین کنسرت بنیامین در ایران رو که اجرای زنده برخی از همین ترانه ها بود امشب در جشنواره دیدم. ماجراهايي كه امسال از انتشار آلبوم تا اجراي صحنه اش رخ داد، خودش نسخه خلاصه اي از اوضاع فعليه.
خوشبختانه كنسرت بي حاشيه برگزار شد و تنها مورد ناخوشايند اون اجراي نسخه نچسب و ناموزون بنيامين از ترانه خاطره انگيز بوي عيدي (با صداي فرهاد) بود كه واقعا مايوس كننده بود. نمي دونم چطور آدم ممكنه به نقطه اي برسه كه يه ترانه يا تصنيف بسيار دلنشين و زيبا رو كه به خاطره جمعي ما بدل شده اين جوري به تاراج ببره. (سه شنبه 11 اسفند)

به كام آنان كه ما را كوتوله مي خواهند

روزنامه اعتماد و مجله وزین ایران دخت در یک روز به محاق توقیف رفتن. همیشه اين اميد رو داشتم که وضع گرچه با كندي اما در حال تغییره و این تغییر هم رو به بهبودیه. ولی حالا با این اوضاع چند ماه اخير ... نمی دونم ديگه چطور بايد به امید باور داشت. بی شک از حالا به بعد اوضاع خیلی با پیش از این فرق می کنه.
لعنت به معادلات و محاسبات سياسي. فعلا فقط به فكر كسايي هستم كه درآستانه سال نو از كار بيكار شدن و در حال حاضر خودشون و خانوادهاشون آينده مبهمي دارن. نمي دونم در اين مملكت براي پيروي از نداي وجدان و داشتن يه زندگي شرافتمندانه چقدر بايد كفاره داد؟ (دوشنبه 10 اسفند)

تنها چه می ماند؟

مصاحبه با فریما فرجامی رو در مجله چلچراغ خوندم. باید اعتراف کنم بسیار تکان دهنده بود. از اون هنرپیشه به یاد ماندنی موجودی به جا مونده که جز چهره اش نشانی از آدم قبلی نداره. پاسخ های تکراری و قطار کردن مطالب بی ربط حکایت از ذهن آشفته ای داره که قربانی فراموشی شده. روان ِ پریشانی که خاطراتش دیگه جز برای خودش برای هیچ کس دیگه ای مفهوم نداره، حتی اون هایی که خود بخشی از اون خاطره بودن. حضور در کنار آدمی که زمانی می شناختیش و حالا تبدیل به بیگانه ای شده که فقط برخی شباهت های ناقص با اولی داره، کمی آدمو مضطرب می کنه. پيشنهاد مي كنم اين مجله رو بخونيد براي مزاجتون خوبه!
مجله چلچراغ مجله بسیار جالب و جذابیه که به نوعی صدای نسل سومی ها هم محسوب می شه. گنجینه ای از ادبیات، اصطلاحات و دلمشغولی های این نسله و به طور کل بازتاب گفتمان (دیسکورس) جوانان امروز ایرانه. من که همیشه طنازی های زبان این جوانان رو دوست داشتم و حسابی ازش لذت بردم. ولی در عین حال همیشه هم این اندوه جانکاه (واقعا به مفهوم واقعی کلمه، کاهنده جان) روداشتم که این زبان بسته ها در چه شرایطی دارن زندگی می کنن. و چطور بهترين سال هاي عمرشون رو در اين اوضاع غريب ِ واقعا بي نظير سپري مي كنن. (يكشنبه 9 اسفند)

یه پیشنهاد: یک کتاب « نیچه»

عدم دسترسي به اينترنت هم چنان ادامه دارد. ظاهرا تا اطلاع ثانوي بايد هفتگي به روز كنم.

نیچه، شتفان تسوایگ، ترجمه لیلی گلستان، نشر مرکز، قیمت 3000 تومان در وجه رایج
این کتاب رو به نیچه دوستان معرفی می کنم. كتاب با نثري روان زندگي و انديشه هاي نيچه رو با نگاهی متفاوت توصيف مي كنه. به نوعي كه براي كسايي كه قبلا مطالب مشابهي رو در كتاب هاي تاريخ فلسفه مطالعه كردن مي تونه تازگي داشته باشه. كتاب كم حجم ولي پرباره. (جمعه 7 اسفند)
همه چیز او را به هیجان می آورد و هیچ چیز او را پایبند نمی کند. همین که موضوعی بکر بودن و جذابیت و راز حیاتش را از دست می دهد، آن را بی هیچ ترحمی رها می کند، بی اینکه به کسانی که بعد از او می آیند حسادت کند. نیچه هم از ورای تمام شناخت ها، شناخت را می جوید - شناختی که به طرزی ابدی غیر واقعی است و هرگز کاملاً دست یافتنی نیست. چیزی که تا سرحد رنج و نومیدی او را بر می انگیزاند، نه تصرف کردن، نه تصاحب کردن و نه لذت بردن است، بلکه همیشه پرسش کردن، جست جو کردن و شکار کردن.
مصاحبه جالب روزنامه اعتماد با مترجم کتاب رو هم می تونین در لینک زیر ببینید.
http://www.etemaad.ir/Released/88-11-10/175.htm