۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

چشمها را باید خورد

فرانسوی ها خودشون معتقدن برای هر روز از سال یه پنیر دارن. یعنی تنوع و تعداد پنیرهاش اون قدر زیاده که به اندازه روزهای ساله. اما شارل دوگل در یکی از سخنرانی هاش به این سخن اغراق آمیز اما رایج بین فرانسویان یه کنایه ای می زنه و می گه چطور می شه کشوری که 246 نوع پنیر مختلف داره رو اداره کرد. با توجه به این که شارل دوگل خودش در بدترین شرایط کشور فرانسه رو اداره کرد پس حتما اون آمار یه مشکلی داره! اما واقعیتش اینه که تنوع پنیرهای فرانسوی بسیار زیاده و بین 240 تا 250 نوع مختلفش رسما به ثبت رسیده. گرچه ویکیپدیا تایید می کنه که قبلا 350 تا 400 نوع پنیر و حالا حدود 1000 نوع پنیر فرانسوی تولید می شه. حالا بیا خلافش رو ثابت کن! ظاهرا این ویکیپدیا هم بد جور جو گیر شده. (این بحث شیرین آمار دادن و اعتبارشون هم ظاهرا فقط مشکلی نیست که ما از پارسال باش دست به گریبان شدیم، این طور که به نظر می یاد بقیه ملت ها هم یه جورایی با لطایف این ارقام سرکار دارن) اما گذشته از بحث آمار، یه چیز مسلمه و اون هم اینه که اینجا تا دلتون بخواد پنیرهای مختلف هست.

تو فرانسه تقریبا با تمام وعده های غذایشون پنیر می خورن و پنیر جزء جدایی ناپذیر خوراک روزانشونه. به طوری که یه فرانسوی متخصص ذائقه هم گفته غذای بدون پنیر مثل زنی زیباست که یه چشم نداره! اینم توصیف از نوع فرانسویشه. گفتم بودم که این فرانسوی ها خیلی رومانتیکن! (این متخصص همونیه که گفته «بگو چی می خوری تا بگم کی هستی»)

در بین این پنیرها دو نمونه هست که بین فرانسوی ها بسیار هواخواه داره و ساندویچش همه جا عرضه می شه و اون پنیر «بری» و «کاممبر» هست که یه لایه خامه هم روشون دارن و خیلی هم شبیه هم هستن ولی اون دومی نرم تر و لطیف تره و به نظرم خوشمزه تر هم هست. به علاوه بری در ظروف دایره شکل بزرگ درست می شه ولی کاممبر در ظروف کوچک گرد،بنابراین برش های پنیر کاممبر سهم بیشتری از پوشش خامه ای داره و به همین خاطر مزه اش خوشایندتره. اصل این پنیرها از شیر خام تهیه می شه اما امروزه در مقیاس تولید انبوهش به دلیل ملاحظات بهداشتی از شیر پاستوریزه استفاده می کنن. این پنیر خیلی نرمه و اگه در گرما باشه آب میشه. میگن سالوادور دالی تصویر بسیار معروف اون ساعت بغلی وارفته در تابلوی سوررئال خودش با نام «دوام خاطرات» رو با الهام از باقی مانده پنیر کاممبرش که در زیر آفتاب وا رفته بود خلق می کنه و به تابلو اضافه می کنه.

نکته آخر این که این دو پنیر اگر کیفیتشون خوب باشه واقعا خوشمزن و خوردنش تجربه متفاوتی رو در حس چشایی آدم بوجود میاره اما نمونه های ارزان قیمت و بی کیفیتش اصلا جالب نیست. نام گذاریشون هم مثل اکثر پنیرها بر اساس نام مکان ساختشه. بری متعلق به منطقه ای به همین نام در استان «ایل دو فرانس» است (که همون پاریس و حومه است)، اما کاممبر نام شهری است در استان نورماندی.

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

مرغی که از قفس پریده بود عاقبت به خیر شد

شهرداری فرانسه اتفاقا رابطه اش با ایرانی ها البته از نوع خس وخاشاکش خیلی خوبه. تا حالا شهرداری پاریس به چند تا از هنرمندان ایرانی شهروندی افتخاری اعطا کرده. آخریش هم مانا نیستانی بود که طفلک فرار کرده بود رفته بود مالزی اما شهرداری پاریس بهش ویزای اضطراری مده تا بره یک سال در شهر بین المللی هنرمندان در حومه پاریس زندگی و فعالیت کنه. در این شهر که به شهر هنرمندان معروفه، هنرمندان برجسته دنیا برای زندگی وفعالیت و آشنایی با کار سایر هنرمندان در آپارتمان هایی که مجهز به کارگاه هنری هست برای مدتی زندگی می کنن.

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

وطنی به وسعت جهانم آرزوست

من همیشه با این ماجرای مرزهای سیاسی مشکل داشتم. یه محدودیت انتزاعی که معمولا بر اساس مصلحت های سودمدارانه اصحاب قدرت شکل گرفته و غیر از تمام مضراتش، تمهیدی برای بیگانه کردن مردم و انسان ها از یکدیگس تا منافع همون صاحبان قدرت تامین و تضمین بشه. با همین مرزهای کذایی، سایر مردم وانسان هایی مثل خودمون برامون بیگانه می شن و گاه دشمن. در حالی که اون ها هم شبیه خودمون هستن. همین که ما می تونیم با خوندن رمان های خارجی با شخصیت هاشون همذات پنداری کنیم و یا درکشون کنیم معرف اینه که روحیات و احساسات و علائق و رویاهای آدم ها فراگیره و مرز نمی شناسه. همیشه دلم می خواست فرصتی می داشتم تا با مردمی از سرزمین های مختلف (که فقط در کتاب ها دربارشون خونده بودم) از نزدیک مراوده داشته باشم. این فرصت فقط به مدت کوتاهی در سفرهای خارجی که داشتم میسر می شد اما با توجه به اقتضای سفر هیچ وقت اون ارتباط حاصل نمی شد. اما آلان این فرصت فراهم شده تا در درون یه جامعه متکثر «جهان شهر» باشم. جایی که مردمانی از سراسر دنیا در تجربه زندگی روزمرت باهات سهیمن. به نظرم حس خوبی داره که آدم تو اتوبوس، مترو و فروشگاه و همه فعالیت های روزمره اجتماعیش همزمان آدم های مختلفی از آمریکای لاتین گرفته تا افریقا و اروپا و خاور میانه و دور رو دوروبرش باشه. یکی به روسی حرف می زنه، اون یکی به اسپانیایی، عربی و چینی و کره ای. خلاصه مملکت هفتاد و دو ملته. به ویژه این چند دهه اخیر و با باز شدن مرزهای اروپا به روی مهاجرین مختلف از سراسر دنیا عملا ترکیب جمعیتی اروپا داره عوض می شه.

بدیهیه که ماجرای فرهنگ جداست. تفاوت های فرهنگی با مرزهای سیاسی تعریف نمی شه و اصلا ربطی بهش نداره. شباهت های فرهنگی بسیاری اوقات در دو سوی یک مرز قرار می گیرن و بر عکس اکثر اوقات چندین فرهنگ ( و یا خرده فرهنگ) در درون یک مرز سیاسی هستن. بنابراین تفاوت های فرهنگی همواره هست اما تفاوتی در انسان بودن و تجربه زندگیش به عنوان انسان نیست. البته توی مملکت خودمون بیگانه هراسی و بیگانه گریزی ریشه تاریخی داره و به علاوه مردم عادی هم به ویژه در سی سال اخیر امکان مراوده با خارجی ها رو نداشتن و به همین خاطر دنیاشون خیلی کوچیک شده. شیوع یه نوع ناسیونالیسم کاذب و بی معنا، در کنار خودبزرگ بینی و خودشیفتگی ترحم برانگیز بین ایرانیان تنها چند پیامد از همین فقدان ارتباط با دنیاست.

اما از همه این حرفا گذشته، کودک درون من با تمام وجود فریاد می زنه مملکت من مملکتیه که هیچ مرزی نداره و سرحداتش تا جاییه که هنوز انسانی توش زندگی می کنه. (با این روحیه اگر اینجا کار گیرم نیومد احتمالا می رم به نیروی های یاری رسان سازمان ملل ملحق می شم تا کمک حال مردم دنیا در سیل و طوفان و جنگ باشم!)

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

قورباغه خوشمزه رو آخر بخور

خاطرات اروپا: آهسته با گل ها

قبلا گفتم که بیشتر کتابخانه ها بخش آثار صوتی دارن که خودشون می گن دیسکو. و سی دی های بی زبون رو به صورت باز و آزاد تو قفسه ها گذاشتن. از موسیقی کلاسیک تا موسیقی فیلم و موسیقی پاپ و آثار صوتی کاربردی . در بین این کتابخانه ها چند کتابخانه تخصصی هم هست که اساسا مختص به یک رشته خاص هستن و تمامی کتاب ها و مجلات و منابع اطلاعاتی اون رشته رو جمع آوری کردن. و از همه جالب تر این یه کتابخانه تخصصی گردشگری و سفر هم هست! خیلی باید دیدنی باشه. چون بقیه شون که فوق العاده بودن.

از اون جایی که من تو این گردشگری آرام و آهسته ترجیح می دم اون قورباغه خوشمزه رو آخر بخورم، فعلا دارم به ترتیب کتابخونه های دیگه رو می گردم. بنابراین ماجرای این کتابخانه گردشگری رو بعدا می گم.

البته کتابخانه های عمومیش هم اکثرا یه جورایی حالت خاص دارن. حداقلش اینه که تمام یا بخشی از کتابخانه به کودکان و نوجوانان اختصاص داره یا آرشیو آثار صوتی یا تصویری داره و یا کتاب های زیادی در مورد یه رشته خاص داره که این رو در مشخصات کتابخانه قید می کنن، مثلا کتاب های هنری، تاریخی، ادبیات، اکولوژی. برای نمونه کتابخانه شهرداری منطقه 10 پاریس گرچه جزو کتابخانه های عمومیه اما یه سالن مستقل و مخصوص کتاب های عکاسی داره که چیزی از یک کتابخانه دانشگاهی کم نداره. یا کتابخانه عمومی ایتالیا واقع در میدان ایتالیا، یه سالن مستقل ویژه کتاب های ایتالیایی داره.

البته من از کتابخانه های تخصصیش تا آلان فقط کتابخانه تاریخ شهر پاریس رو دیدم. تو این کتابخانه تمام کتاب های مربوط به تاریخ شکل گیری و سرگذشت این شهر در طول تاریخ گردآوری شده. خود ساختمانش هم تاریخیه و به همون شکل حفظ و مرمت شده کتاب هاش عموما جلد چرمی قدیمی هستن. حتی دکوراسیون و میز و صندلی هاش هم قدیمیه. فضاش یه جوریه انگار وارد قرن نوزدهم شدی.

در هر کتابخانه هم امکان اتصال به اینترنت از طریق wifi وجود داره. به علاوه چند کامپیوتر هم هست که همیشه به اینترنت وصله و میشه وقت گرفت و استفاده کرد.

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

از هدا تا ریحانه

تو شهر و به ویژه در مترو پر از پوسترهای تبلیغاتیه که عملا نقش زیادی در شکل دادن به فضای بصری شهر ایفا می کنن. البته در مورد این پوسترها و وضعیت متروی شگفت انگیز پاریس بعدا به طور مستقل می گم فعلا این تبلیغ زیر داشته باشید که مربوط به تور کنسرت خواننده معروفیه که قرار ه بیاد پاریس. چه چیزش جز خوانندش جالبه! خوب نگاه کنید.

پوستر مربوط به برگزاری کنسرت در ماه اکتبره. اما پوستر در ژانویه رو دیوار رفته. این یعنی برنامه ریزی و ثبات. حالا میشه مقایسش کرد با اجرای برنامه های هنری خودمون که تا گرفتن مجوز و شب اجرا و حتی بعد شروعش هم معلوم نیست بلخره بلیطی که خریدی به کارت می یاد یا نه.

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

کتابخانه های پاریس

خاطرات اروپا: آهسته با گل ها

هر جای پاریس که باشید اگر همون لحظه نزدیک یه کتابخانه نباشید احتمالا حداکثر فقط دو خیابون با یه کتابخانه فاصله دارید. توی محدوده شهر پاریس به تنهایی 69 کتابخانه خفن هست که هرکدوم برای خودش یه ماجرایی داره. ورود به و استفاده از کتابخانه ها کاملا آزاده. برای عضویت در کتابخانه هم نه نیازی به قباله و سند محضری و سفارشنامه و ضمانت نامه هست و نه حتی عکس و فتوکپی می خواد. همین که تصمیم داری از کتابخونه استفاده کنی کافیه. به علاوه وقتی در یک کتابخانه پاریس عضو می شید عملا عضو اون 68 تای دیگه هم هستید. بیشتر کتابخانه ها بخش آثار صوتی دارن که خودشون می گن دیسکو. و به صورت باز و آزاد سی دی های بی زبون رو تو قفسه ها گذاشتن. از موسیقی کلاسیک تا موسیقی فیلم و موسیقی پاپ و آثار صوتی کاربردی .

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

شیرینی گفتگوی تمدن ها

خاطرات اروپا: آهسته با گل ها

ماجرای یک شیرینی تاریخی

یکی از نان شیرینی های معروف در فرانسه که جزء جدایی ناپذیر صبحانه و عصرانه شون محسوب می شه چیزیه که بهش می گن «کغاسون croissant ». این نان شیرینی در دو نمونه معمولی و کره ای (منظور با کره زیاده چون اصلا خودش کره ایه) موجوده و البته نمونه های فرعیش هم با کاکائو و وانیل و... هم هست. تازه و داغش خیلی خوش مزه است و شیرینی محبوب فرانسوی هاست. برای همین هم توریست ها حتما برای یه بار هم که شده اون رو تست می کنن و تو هاستل ها هم جزو صبحانه سرو می شه. اما این نان شیرینی که تو ایران هم البته هست و نمونه تجاریش به اسم «پچ پچ» تو بازار اومد، سرگذشت جالبی داره به لحاظه تاریخی.

البته مثل هر ماجرای دیگه روایت درباره پیدایی و سرمنشا این نان شیرین مختلفه اما در راستای انتخاب اصلح، اونی رو که بامزه تره انتخاب می کنیم. نیاکان این نان شیرینی هلالی شکل (همون جور که از اسمش معلومه با crescent به معنی هلال نسبت داره) به دوره قرون وسطا برمی گرده و اون موقع اسمش چیز دیگه ای بود (kipferl ) و در اطریش رایج بود، بعدا یه اطریشی در سال 1830 یه شیرینی فروشی تو پاریس باز می کنه و این شیرینی رو به اسم «شیرینی وینی» تولید می کنه اما از اون جایی که فرانسوی ها تا چیزی مال خودشون نباشه رو قبول و هضم نمی کنن، نمونه متفاوتی از اون رو که هم کره ایه و هم حسابی پف می کنه رو با همون نام کغاسون درست می کنن و از اون به بعد به بخش جدایی ناپذیر صبحانه شون بدل می شه.

اما قسمت جالب ماجرا مربوط به پیدایی وسابقه اونه که می گن زمانی که ترک های عثمانی به اروپا حمله ور می شن و شهر وین رو به محاصره دراورده بودن، سرانجام با مقاومت مردم روبرو می شن و شکست می خورن. بعد یه شیرینی فروش خوش ذوق وینی هم به مناسبت این پیروزی یه نوع نان شیرینی به شکل هلال که آرم پرچم عثمانی ها و مسلمین بوده رو درست می کنه و تو شهر بین مردم تقسیم می کنه تا این پیروزی رو جشن بگیرن. و البته فرانسوی ها زیر بار نمی رن و می گن همین ماجرا رو خیلی قبل تر تجربه کردن، یعنی بعد از این که فرانک ها در سال 732 مسلمین متجاوز رو شکست می دن و بعد به میمنتش این شیرینی رو که شکل هلالیش معرف نشان مسلمین بوده درست می کنن و می خورن. در هر صورت هر روایتی رو که بپذیریم این شیرینی خودش مصداق بارزی از شیرینی و خوشمزگی گفتگوی بین تمدن ها در طول تاریخه.

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

همه کارهای رئیس جمهور



خاطرات اروپا: آهسته با گل ها

توی مملکت گل وبلبل ما که به جز یکی هیچ کدوم از رئیس جمهورها آخرش عاقبت به خیر نشدن (نمی دونم تا انتشار این مطلب هنوز اون دوتای آخری در قید حیاتن یا تو حیاط خلوت) اما اینجا معمولا هر رئیس جمهوری تلاش می کنه تا در دوره مسئولیتش یه یادگاری به جا بذاره. از این میان مرکز فرهنگی هنری ژرژ پمپیدو –رئیس جمهور فرانسه در دوران پر التهاب جنبش های دانشجویی اواخر سال های 1960 - بیش از همه معروفه. این مرکز که علاوه بر معماری بسیار معروفش که نمونه بارزی از سبک پست مدرنه، به دلیل فعالیت های فرهنگی هنری جذاب و تاثیر گذارش کلی اسم در کرده. کتابخانه بسیار دیدنیش یکی از جذاب ترین و پرطرفدار ترین کتابخانه هایی که در دنیا وجود داره. ملت به ویژه جوانان و دانشجویان بسیار از این کتابخونه خوششون می یاد و اون رو به یه پاتوق فرهنگی بدل کردن به نحوی که هر روز (واقعا هر روز) موقع باز شدن کتابخونه جلوش یه صف طولانی تشکیل می شه. این صف تو روزهای آخر هفته تا توی خیابون های اطراف هم کشیده می شه. بس که این ملت با فرهنگن! جالبه که تو طبقه دوم که یه کافی شاپ هم هست جوون ها خیلی خودمونی روی زمین می شینن و خوراکی هاشون رو می خورن و با شور و هیجان حرف می زنن. و خلاصه که محیط خیلی با صفاییه.


اما کتابخونه خودش مصداقیه از دسترسی آزاد به اطلاعات. شما کافیه همین جوری وارد اونجا بشی و به رایگان و بدون درد و خونریزی از تمام تسهیلات اون جا استفاده کنی. نه کسی ازت کارت عضویت یا هر کارت شناسایی دیگه ای می خواد و نه هیچ محدودیتی داری برای استفاده از کتاب ها، سی دی ها، مقالات، مجلات و هزار کوفت دیگه ای که به عنوان منابع اطلاعات تشخیص دادن. از دستگاه های نمایش میکرو فیلم تا اخرین مدل های کامپیوتر به وفور موجوده. چند تلویزیون هم همراه با گوشی هست که هرکدوم یکی از شبکه های خبری رو نشون می ده. هر کس می تونه از 40 دقیقه اینترت مجانی به دفعات استفاده کنه. اگه مسلح به لب تاپ یا نوت بوک باشید که دیگه همین جور می تونین با wifi وصل شید به اینترنت و جدا هم نشید. و البته خود ناگفته پیداست که سیستم کتابخانه بازه و به آسونی می تونین برید لابلای قفسه ها گم شید و هر کتابی دلتون می خواد ببینید و بخونید به شرطی که اصراف نکنید. یه عالمه کتاب های مختلف خودآموز با سی دی هم داره که می تونین همون جا در مجموعه بزرگی با صد میز کار مستقل مجهز به دستگاه های صوتی و مولتی مدیا بشینید و استفاده کنین. بخش آرشیو موسیقیش هم که آدم حقش همونجا خودکشی کنه بس که با سخاوت تمام همه نوع آثار صوتی به همراه دستگاه های صوتی مستقل برای شنیدنشون برای رفاه حال شهروندان تدارک دیده شدن.


اون سوی کتابخانه در بخش غربی ساختمان هم مرکز نمایشگاه ها و سالن های سینما و گالری های هنریه و در طول سال مرتب برنامه های مختلف هنری از نمایش آثار نقاشی و طراحی گرفته تا هنرهای مفهومی و پرفورمنس آرت برپاست. گاه برنامه های سالانه مختلفی برای بازدید عموم برگزار می شه. اما همیشه می شه نمایشگاه های خوبی از آثار تجسمی و طراحی و فیلم های مستند هنری رو توش دید.


گه گاه هم نمایشگاه های چند روزه دایره. چند وقت پیش نمایشگاه کتاب های هنرمندان بود و توش کتاب ها یا در واقع دفترچه های شخصی هنرمندان بود که توش طرح ها و یا نوشته های خودشون رو ثبت کرده بودن. یا یه ویدئو آرت بود که مرد جوانی رو در حال مطالعه «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست می خوند. تو کل فیلم پسره همه اش سرش پایینه و داره مطالعه می کنه و فقط گاهی یه تکونکی می خوره. یه چیزی تو مایه های فیلم های کوتاه اخیر کیارستمی که شاید همگی نشانی از سندروم یا «بیمار فرانسوی» اند!


ساختمان کتابخونه هم همون طور که گفتم به اثر شاخص و سرنمونی از سبک معماری پست مدرن بدل شده. این ساختمان عملا مفهوم نمای ساختمان رو که همیشه معرف و هویت بخش سبک معماری بناست به چالش می گیره و با رویکردی که معماراش می گن «از درون به بیرون»، تمام اجزاء و عناصر همیشه پنهان و پوشیده شده بنا رو به اصطلاح رو می آرن و اون ها رو به عناصر زیباشناختی معماری بنا بدل می کنن. در این ساختمان تمام لوله های هواکش و آب و خلاصه تاسیسات فنی اش به نمای بیرونی بدل شده و با رنگ های خالص که هر کدوم معرف کارکرد اون اجزاست (رنگ آبی برای کانال های هوا، سبز برای لوله های آب، زرد برای برق و...) رنگ آمیزی شده. حاصل کار واقعا یه اثر هنری غول آساست. البته به هنگام ساختش با واکنش های تندی هم همراه شد و خیلی از منتقدین اون رو به پیکری تشبیه کردن که دل و رودش بیرونه. اما مثل هر جای دیگه این گذشت زمان بود که ثابت کرد چه چیز موندگار و خلاقانه است و کدوم حرف ها مفت و بی ارزشه. آلان این بنا خودش به تنهایی نمادی از معماری پست مدرن و مصداقی از یه رویکرد ساختارشکنانه به معماریه که پیشقراول بسیاری از آثار عجیب و غریب معماری بعد از خودش شده.

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

هوا را از من بگیر اما نمایشگاهت را هرگز

خاطرات اروپا: آهسته با گل ها

این پاریسی ها حسابی اهل نمایشگاه رفتن و گالری دیدن هستن. معمولا روز افتتاح نمایشگاه ها هم حسابی شلوغه و ملت شیفته هنر هم ساعت ها صبورانه در صف های طولانی منتظر می مونن تا بتون در همون اولین روز نمایشگاه رو ببینن و خدای ناکرده ندیده از دنیا نرن. جالبه بگم که توی همون تور پیاده روی سابق الذکر همون فیورا خانم با اشاره به ساختمان گالری هنر مدرن پاریس می گفت حتما برید ببیند نه به این خاطر که به گالری رفتن علاقه مندید بلکه چون تو پاریس هستید! یعنی مثل این که بری قم بدون زیارت از عتبات عالیات! بنا براین دیدن نمایشگاه های هنری از نون باگت فرانسوی شبشون هم واجب تره. اینم عکسی از همون شیفتگان هنر که فقط یک سوم جمعیت تو عکس دیده میشه و این صف کذایی تا کیلومترها اون طرف تر همچنان در کوچه و خیابون ها ادامه داره. اینجا جلو مرکز فرهنگی هنری ژرژ پمپیدو ست که تو پست بعدی درباره اش مفصل می گم.

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

مرکز فرهنگی هنری پمپیدو






ژرژ پمپیدو. محوطه غربی