۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

يك پيشنهاد: فيلم

مدتيه كه مي خوام درباره دو فيلم متفاوت كه اخيرا ديدم بنويسم و پيشنهاد بدم ببينيد. اما كلي كار ناتموم ديگه داشتم كه هنوز انجام ندادم و اين جابجايي خونه هم قوز بالا قوز شده و خلاصه فرصت نشد بگم.
در ابتدا توضيح بدم مدتيه كه فيلم هايي كه با جريان اصلي سينما متفاوته و احتمالا فروش كمي داره، به طور بسيار محدود در برخي سالن هاي خاص و در سانس هاي ويژه به نمايش درمي ياند. اين دو فيلم هم كه مي خوام پيشنهاد بدم از همين جنسند. يعني فقط در سينماهاي پرديس و آزادي و در يكي دو سانس خاص هستند.
فيلم «تنها دوبار زندگي مي كنيم» كار اول كارگردانشه. از همون ابتداي فيلم متوجه مي شيم كه با فيلم متفاوتي مواجه هستيم. ماجراي بحران ميانسالي، آگاه شدن از مرگ زود رس و در نتيجه نگاه متفاوت به زندگي روزمره قبلي و تلاش براي انجام كارهايي كه هميشه مايل بود انجام بده اما هرگز انجام نداد (از جمله تصفيه حساب با كساني كه مسبب مشكلاتش بودن يا ابراز عشق به زبان نياورده اش به همكلاسي دوره دانشگاهيش اونم در شرايطي كه اون ازدواج كرده و يك موقعيت بحراني رو پشت سر مي ذاره و ...) و در آخر ظهور يه اميد تازه. شخصيت و بازيگر دختر فيلم (نگار جواهريان) فوق العاده دلنشينه (به خصوص با اون تكيه كلام «سلام! خوبي؟» گفتنش) ، بازي مرد هم با شخصيتش متناسبه. گرچه خودم داستان فيلم رو بعد از قضاياي تير و تفنگ بازي نمي پسندم ولي رابطه اين دو شخصيت خوب از آب در اومده. فيلم براي كساني كه از فيلم هاي مزخرف و چرند و تحميق كننده اين روزها كه گويي مخاطب رو مشتي گوسفند و بز فرض مي كنه (و متاسفانه تو بيشترش هم هنرپيشه هاي معروف بازي مي كنن- ببينيد سينماي ما به چه روزي افتاده) لااقل اين حسن رو داره كه تجربه جديدي از فيلم ديدن رو پيش روت بذاره و روايت جديدي از بودن و زندگي رو بهت نشون بده.
فيلم بعدي كار فرزاد موتمن به نامه «صداها» است كه اونم تا حدي از نظر داستان و ساخت متفاوته. موتمن همون كارگردانه «شب هاي روشن» است كه در ابتدا خيلي خوش درخشيد اما فيلم هاي بعديش مثل اوليش نشد. اين فيلم آخرش هم اگرچه تدوين غير خطي داره اما به نظر مي رسه ساختار و روايت با هم هماهنگ نيست. يعني ظاهرا كل فيلم رو به صورت خطي و با رعايت زمان بندي واقعي ساخته اما بعدا در مونتاژ صحنه ها رو پس و پيش كرده (به هر صورت روايت غير خطي هم منطق و ساختار متناسب و هماهنگ با خودش رو داره كه اينجا خوب از آب درنيومده). با اين حال هنوز هم اين فيلم در مقايسه با جريان مبتذل سينماي رايج ما كه كاري جز خنديدن به ريش مخاطبش نداره فيلم متفاوتي محسوب مي شه. داستان فيلم با تكيه بر عنصر «صدا» به نوعي وضعيت طبقه متوسط شهري را در شهر بي در و پيكر تهران نشان مي ده. بازي ها بسيار خوب و جا افتاده است (گرچه بازي پسياني كمي نااميدكنندس) اما ديالوگ ها هم بعضي جاها بدجوري ضعيفه و تو ذوق مي زنه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر