۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

خاطرات سفر اروپا (2):بروکسل: روم به دیوار پایتخت بلژیک


من اول بگم که این نوشته ها (خاطرات سفر اخیرم به اروپا) نه به رسم معمول سفرنامه ها، واجد اطلاعاتی درباره مکان هاست و نه قصد داره شرح کامل سفر رو بده. اطلاعات آماری مربوط به جمعیت و اقلیم و هوا و طول و عرض و ارتفاع و وزن کشورها رو به سادگی می شه در هر جا پیدا کرد و به علاوه شرح کامل رویدادهای سفر هم از حوصله به اصطلاح این مقال خارجه. این نوشته ها صرفا برخی بازتاب های گذرا از اولین تاثیریه که از محیط گرفتم. راستش رو بخواید در این سفر نه وقت کوتاهم رو صرف دیدن در و دیوار مکان های باستانی و موزه ها کردم و نه حتی دنبال مکان های به اصطلاح توریستی بودم (اما باید اعتراف کنم عکس ها بیشتر از در و دیوارن!). در واقع من بیشتر قصد داشتم زندگی جاری مردم رو در فضاها و مکان های عمومی شهری ببینم. این که زندگی معمول و روزمره اون ها در محیط هایی که خودشون شکل دادن تا توش آمد و شد کنن ، کار کنن، تفریح کنن، همدیگرو ببینن، استراحت کنن ... و خلاصه «زندگی» کنن، چه جوریه. به همین دلیل حتی علاقه ام به دیدن بخش های قدیمی شهر یا به اصطلاح old town شهرها نه صرفا به دلیل دیدن بناهای مربوط به قرن شانزدهم و هجدهم و ... بلکه به دلیل دیدن جریان زندگی مردم معاصر در این محیط هاست که ترجیح می دن تجربه ساعات تفریح و اوقات فراغتشون رو در لابلای همین محلات (که معمولا در مرکز شهر هم هست) سپری کنن. من که ماجرا رو اینجوری دیدم.!موضوع دیگه مسیر سفرمه که جهت اطلاع روی نقشه گوگل نشون دادم.

و اما بلژیک. در بلژیک سه شهر رو دیدم: بروکسل (روم به دیوار پایتخت بلژیک، قبلا گفتم که بد جوری مایوس کننده بود)، بروژ (به روایتی ونیز اروپای شمالی و پایتخت فرهنگی اروپا در سال 2002) و آنتورپ (زادگاه روبنس و دومین شهر بزرگ بلژیک). زمانی که پاریس بودم از بس عرب دیدم احتمال دادم ممکنه چند وقته دیگه اسمش رسما بشه الباریس، اما احتمالا بروکسل زودتر از پاریس میشه البروسل. در واقع تعداد زنان چادر به سر و نقاب به چهره ای که تو بروکسل دیدم بیشتر از تهران بود! حال و هوای اطراف راه آهن هم بیشتر شبیه سوریه بود تا پایتخت یه کشور اروپایی (عکس یک). تو خیابونای اصلی هم تا دلت بخواد شاورما و فلافل و دونر کباب بود. البته قیمیت ها در بروکسل در قیاس با سایر پایتخت های اروپایی پایین تر بود. یه پدیده دیگه فروش کتاب های دست دوم بود که به وفور در کتابفروشی های مخصوص به خودش با قیمت بسیار پایین فروخته می شد. و صد البته کتابفروشی کتب عربی برای جامعه عربهای مقیم مرکز (عکس دو). اما بقیه عکس ها:

عکس سه- این نمای منطقه جلوی ایستگاه راه آهنه. یادتون باشه که ایستگاه های راه آهن اروپا به دلیل این که نقش کلیدی در تردد مردم به مناطق حومه و شهرهای اطراف داره، خیلی با اهمیته و معمولا در مرکز شهر قرار داره. بنا براین اصلا نباید اون ها رو با ایستگاه های راه آهن بین شهری خودمون مقایسه کنیم. به همین دلیل شاید بشه گفت شرایط و امکانات این ایستگاه های اصلی راه آهن به خاطر همین کارکردشون، خودش می تونه بهترین شاخص برای ارزیابی وضعیت و کیفیت زندگی در اون دیار باشه. چون جاییه که تقریبا عموم مردم مرتب توش رفت و آمد دارن و باید دارای استاندارهای لازم و نورم منطقه باشه. لااقل در مورد بروکسل این شاخص به خوبی جواب می ده!

عکس چهار- تن تن و میلو که معرف حضورتون هست. بلخره هیچ که نباشه اینجا سرزمین مادریشه. صحبت از مادر شد اینو بگم که هرژ خالق یا بابای تن تن علی رغم شهرت بی نظیرش در اواخر عمرش بد جوری برای ترویج عقاید کلونیالیستی در کتاباش و همین طورهمکاریش با یه روزنامه مبلغ نازی ها تحت فشار بود. اما به هر صورت تن تن و سگ باوفایش فراموش نشدنین.

عکس پنج- اینم پارک پر رونق بروکسله که همیشه توش یه جماعت مفصلی از پیر و جوون در حال دویدنن (دویدن ها!) نکته جالب این که شاخه های درخت ها رو یه جوری به هم بافتن که یه دیوار سبز رو شکل می ده (نه این سبز ها اون سبز!).

عکس شش و هفت- این خیابونیه که به همون مجسمه معروف پسرکی ختم میشه که با آرامش و آسودگی و در حالی که لبخنده به لب داره در حال جیش کردنه. خودشون بهش میگن manneken pis و متعلق به 1619 است که ظاهرا بر اساس نسخه قدیمی مربوط به قرن چهاردهم به اسم جولیان کوچک ساخته شده. زمانی که اونجا رسیدم یه عده خارجی یه جشن خصوصی دور مجسمه راه انداخته بودن و لباس و ماسک خون آشام رو تن مجسمه کرده بودن و البته آبجوی مجانی هم سرو می کردن (ظاهرا رسمه که در مراسم مختلف لباس های مختلف تنش می کنن). من که از این اقدام نمادین سر در نیووردم و هرچی تلاش کردم بپرسم نتیجه نگرفتم (نمی دونم به چه زبونی حرف می زدن)، اما پذیرایشون الحق و والانصاف خوب بود. درباره این مجسمه حرف و حدیث زیاده اما رو هیچ کدوم از روایت ها اجماعی نیست. با این حال همین مجسمه بی اسم و رسم، شده نماد یه شهر یا حتی یه کشور. اینم از طنز روزگاره. شاید بهتره همون روایت عامه بلژیکی ها رو بپذیریم که می گه این پسرک ، نمادی از روحیه بی خیالی و راحتی بلژیکی هاست. احتمالا هم همینه. خود شهر بروکسل به تمامی پیامد همین بی خیالیه!

عکس هشت و نه- اما زیباتری جای شهر همون میدان بزرگ بروکسله که میدان بزرگ مستطیل شکلیه با بناهای بسیار زیبا به سبک گوتیک و باروک. گرچه قدمت برخیشون به قرن دوازدهم هم برمی گرده اما بعد از بمباران 36 ساعته شهر به دستور لویی پانزدهم در سال 1695، تمامی ساختمان ها (به جز ساختمان معروف تالار شهر که هدف اصلی بمباران بود! – عکس ده) ویران شدند و آنچه الان می بینیم در واقع بناهایین که در قرن هفدهم بازسازی شدن. بروکسلی ها هم هر کار خاصی دارن تو همین میدون انجام می دن. یه عکس دیدم که در وسط همین میدون، مسابقه والیبال ساحلی (روی شن) برگزار شده بود!! از این بروکسلی ها هر کاری بگی برمیاد! عکس یازده- یکی از مشخصه های بناهای بلژیک نما سازی های خاص به سبک باروک با تاج های پلکانی یا پر انحناست که همه جا دیده میشه. البته نسخه اصیل ترش رو در شهر بروژ میشه دید و نسخه های افراطی ترش رو هم میشه در اروپای شرقی دید که به موقش میگم.

عکس ها رو می تونین تو لینک زیر ببینید: http://picasaweb.google.com/goshayesh/Brussels

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر