۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

روزانه ها: «چه ماستی می خوروم مو»

راستش مدتیه که این شرایط و کابوس وحشتناک چاره ناپذیر مملکت- جایی که خونوادم، دوستام، و هرچه می شناسم و احساس تعلق بهشون دارم توشه- بد جوری ناامید و فرسودم می کنه. قبلا یه خوش خیال داشتیم و ساده لوحانه فکر می کردیم بلخره یه روز درست میشه و تلافی این روزهای سیاه در میاد. اما الان می دونم که همه کشکه و چیزی که به انتظارشیم مدتهاست مرده. اصلا پرسش از ابتدا غلط بود. این ناگزیره گریز ناپذیر، سرنوشت محتوم ماست و زهرش رو باید سر بکشیم تا ته. اون وقت بعدش می تونیم بشینیم و ماست خودمون رو بخوریم. بدیهیه که در اینجا منظورم این و اون جناح و یا گردش ابلهانه قدرت در ایران نیست. کلا عرض می کنم، به لحاظ تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، فلسفی، عرفونی*! * این «عرفونی» رو از شاملو قرض گرفتم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر