۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

خاطرات سفر اروپا (11): زوریخ یا «زیبایی شناسیتو ...! »







زوریخ یا «زیبایی شناسیتو ... !»

صبح رفتم زوریخ. با قطار که تو راه بودم مناظر زیبای کوهستانی جنوب آلمان، شمال غربی اطریش و شمال شرقی سوئیس حسابی شنگولم کرد (اینجاهایی که گفتم همش یه منطقه ست که به لحاظ طبیعی یکیه اما به واسطه تقسیم بندی جغرافیای سیاسی سه تاست!)

زوریخ بالای دریاچه زوریخه و در همون ابتداش قرار گرفته، جایی که رودخونه لیمات به دریاچه می ریزه.

این نمای روبروی ایستگاه راه آهنه. در واقع این خیابون که مرکز خرید شهر محسوب می شه از ایستگاه راه آهن شروع میشه و بعد از چند پیچ عجیب غریب به جاهای باریک ختم میشه! در واقع به خیابونی می خوره که به دریاچه می رسه.

سوئیس کشور بسیار گرونیه. در واقع گرون ترین کشور دنیاست. واحد پولش فرانکه و اسکناسای بسیار گرون قیمتش هم بسیار رنگ و وارنگه. انگار یه بچه با مداد شمعی نشسته و با رنگ های تند خط خطیش کرده و خلاصه که قیافش هیچ شباهتی با اسکناس هایی که تا حالا دیده بودم نداره. این زیبایی شناسی غریب سوئیسی ها خودش جای تحقیق داره چون ماجرا تنها به اسکناساش ختم نمی شه ... بعدا اشاره می کنم.

اما سوئیس علی رغم گرونیش، به دلیل وجود دولت عجیب غریبش، هم مردمش در آرامش و رفاهن و هم یه حالی به دیگران می ده. جالبه بدونین تو سه شهر توریستی زوریخ، ژنو و برن دوچرخه رو مجانی کرایه (یا در واقع عاریه) می دن. فقط 20 فرانک ودیعه می ذاری و بعدا در هر کدوم از ایستگاه های دوچرخه که تحویلش بدی پولتو پس می گیری. در همون نزدیکی ایستگاه راه آهن یه ایستگاه دوچرخه خلوت بود که دوتا پسر سیاه لاغر مسئولش بودن. یکیشون مشخصاتت رو می نوشت و رسید ودیعه رو می داد. اون یکی بیرون منتظرت بود تا دوچرختو امتحان کنه و صحیح و سالم تحویلت بده! خلاصه اشتغال زایی و کار آفرینی در زوریخ برای مهاجرین افریقایی به نحو احسن در جریان بود. جالبه بگم موقعی که پاسپورتم رو دید گفت: آها ... ایرانی؟ ... احمدی نژاد؟ ... سلام علیکم! (البته با لحجه عربی) ... خلاصه نمی دونین این محرومان تاریخ چه چشم امیدی به این مملکت و رئیسش بستن!!

شهر کاملا خلوت بود. البته روز یکشنبه بود و انتظار هم می رفت که خلوت باشه. گشتی در مرکز شهر و خیابان های اصلی زدم. اینجا هم مسیر دوچرخه سواری مستقل داشت اما بعضی جاها مسیر قطع می شد و آدمو وسط خیابون رها می کرد. تو آلمان هم همین جور بود. فقط تو هلند بود که مسیر خط کشی شده و قرمز رنگ مخصوص دوچرخه همه جا حتی موازی با جاده های بین شهری هم بود. هلند واقع بهشت دوچرخه سواراست.

اما برگردیم زوریخ. تصور من از زوریخ با توجه به این که بیشتر کارکرد اقتصادی داره تا فرهنگی (برخلاف ژنو) این بود که احتمالا یه شهر مدرنی با آسمانخراش های شیشه ای و مرکز پر جنب و جوش بازار و تجارت باشه. در حالی که لااقل مرکز شهرش کم و بیش مثل جاهای دیگه اروپا بود. اما در هر صورت شهر منظم و مرتب و تمیزی بود.

خلاصه تو این شهر تمیز ولی ساکت گشتی زدم و بعد رفتم به سمت دریاچه ش که احتمال می دادم باید جای جالبش باشه. همین طور هم بود. کنار دریاچه بسیار زنده و زیبا بود و مردم، پیر و جوون تو مسیر کنارگذر خوش ساخت دریاچه به گشت و تفریح مشغول بودن. یادم اومد که تو کتاب راهنما نوشته بود روزهای تعطیل هیچکی تو شهر نیست و ملت در یک توافق جمعی و به زبون نیامده همه می رن کنار ساحل دریاچه.

خلاصه اونجا که بودم گرچه هوا ابری بود اما یه دفعه برای یکی دو ساعتی آفتاب دراومد و حسابی هوا دلپذیر شد (ولی گل از خاک برندمید و در عوض نزدیک غروب یه بارون اساسی گرفت که حتی علی رغم پوشیدن بادگیر و گورتکس، یه جای خشک تو لباسامون نذاشت!).

مناظر اطراف دریاچه رویایی بود. دریاچه بسیار زیبا، کوههای سرسبز در دور دست، ردیف خانه های شیروونی دار کنار ساحل، و مرغابی ها و قوهای توی آب آرامشی به آدم میداد که کم نظیر بود (اون موقع هنوز بارون شروع نشده بود!).

کنار دریاچه پارک زیبا و سرسبزیه که کلی مجسمه های عجیب توش هست که در قیاس با نمونه مشابه کشورهای همسایش بسیار ناامیدکنندس! بلخره آدم یا باید مطمئن ترین بانک های دنیا رو داشته باشه یا باید به هنرش برس، دوتاش همزمان که نمیشه! ... شما هم چه توقعاتی دارینا!

ضمنا تو سوئیس بر اساس این که با کدوم کشور هم مرزه ، به همون زبون حرف می زنن! شمال و شرقش آلمانی، جنوبش ایتالیایی، و غربش فرانسوی.

عکس های زوریخ رو می تونین تو لینک زیر ببینید:

http://picasaweb.google.com/goshayesh/Zurich







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر