۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

خاطرات سفر اروپا (5): آمستردام یا live your life






آمستردام یا live your life


اشاره کردم که قصد داشتم سر راه آمستردام سری به روتردام بزنم. اول اینو بگم که بلیط قطارای اینجا آزاده یعنی ضرورتا مجبور نیستی با قطاری که سوار شدی یکسر تا مقصد بری. در واقع می تونی تو تمام شهرهای بین راه پیاده بشی و بعدا با قطارای بعدی مسیرو ادامه بدی. تنها محدودیتش اینه که باید این سوار و پیاده شدن در طول یک روز و در مسیر مبدا و مقصد باشه. بنابر این من هم می خواستم سر راه آمستردام تو ایستگاه روتردام پیدا بشم و بعد از گشتی دو سه ساعته در شهر مجددا سوار قطار بشم و برم آمستردام. از اونجا هر 20 دقیقه یک قطار به سمت آمستردام می رفت. بنا براین هر زمان که بر می گشتم ایستگاه، عملا معطلی نداشتم و می رفتم. اما یه مشکل پیدا شد! اول این توضیح رو بدم که من چون بارم سنگین بود اولین کاری که تو ایستگاه راه آهن می کردم این بود که بارام رو تحویل باجه امانات می دادم یا می ذاشتم تو صندوق های قفل دار امانات. این مدت هم هیچ مشکلی نداشتم. فقط هزینه اش بود که بین 3 تا 5 یورو میشد. (البته تو سفر قبلی تو فلورانس 11 یورو نقره داغ شدم). اما تو روتردام گرچه یه عالمه کمد مجهز وجود داشت ولی هیچ کدوم سکه و اسکناس قبول نمی کردن و فقط با کارت های اعتباری قابل استفاده بودن. رفتم و به باجه اطلاعات گفتم ولی اونم گفت که سیستم هلند کلا از سال پیش تماما الکترونیکی و کارتی شده. جالبه که حتی دستگاه های فروش بلیط قطارهم پول قبول نمی کردن! این دیگه اساسی ضد حال بود. یعنی ظاهرا من در هلند قرار بود بد جوری با اون کوله سنگین پوستم کنده بشه. چاره ای نبود، با حسرت کمی همون دور و اطراف ایستگاه رو گشتم که اونم از شانسم تماما در حال ساخت و ساز بود و جز کارگاه های ساختمانی که با فنس و پلاستیک پوشیده شده بود چیزی دیده نمی شد. مردد بودم با این اوضاع برم تو شهر یا نه که فشار بیش ازحد دو کوله یک روزه و بیست وپنج روزه رو کتف، کمر و پاهام متقاعدم کرد که باید مثل بچه آدم برگردم ایستگاه و برم آمستردام!


بلافاصله سوار قطار شدم و تمام مسیر رو به مصیبت پیش رو فکر می کردم و امیدوار بودم که تو آمستردام از این جنگولک بازی ها نباشه و مثل بقیه جاها بشه پول پرداخت کرد. آمستردام که رسیدم دیدم یه سالن بزرگ مخصوص اماناته و دو تا نگهبان هم داره، خوشحال شدم گفتم بلخره اینجا صاحاب داره و میشه کوله ها رو به اینا سپرد اما دیدم نه اوضاع همونه و کارت می خواد. نگهبانه گفت می تونی از کسی که کارت اعتباری داره بخوای که با کارتش برات کمد بگیره. این دیگه از اون حرف ها بود. اگه خودمم کارت اعتباری داشتم عمرا این کار و نمی کردم چه برسه به این اروپایی ها. (صرفنظر از معطلی و دنگ و فنگش به لحاظ امنیتی هم ساک و صندوق بر اساس اطلاعات کارت اعتباری شخص ثبت می شه، حالا تو این دنیایه بلبشو چطور میشه به یه آسیایی خارجی احتمالا مسلمون اعتماد کرد) مونده بودم چه کنم که دیدم آقای جنتلمنی ساکشو تو کمد گذاشته بود و داشت می رفت. در اوج ناامیدی و با عجز ازش خواهش کردم که اگه ممکنه کارتشو برای کمد من هم بزنه تا پولشو نقدی بش بدم. در کمال ناباوری دیدم قبول کرد. بلافاصله کوله رو گذاشتم و در کمد رو بستم. حالا که اومدم پولو بدم دیدم پول خورد ندارم و اون هم نداشت. همین موقع یه پسره سیاه آسیایی هم اومد باز از اون مرده تقاضا کرد به جاش کارت بذاره! گفتم که آلانه دوتامونو هل بده و بره رد کارش. اما با خوش رویی قبول کرد و تازه چون اون هم پول خورد نداشت کلی معطل موند تا اون پسره بره پول خورد کنه و بیاد! تو این فاصله کمی باش خوش و بش کردم و گفتم که کجاها رفتم ولی هیچ کجا چنین مشکلی نداشتم. اونم تایید کرد و از این اوضاع متعجب بود. خوب حالا فکر می کنید این آدم متشخص و بامرام کجایی بود؟ ... دانمارکی! یعنی همونهایی که همه به سردی و کناره جویی می شناسنشون. ظاهرا باید یه تجدید نظری تو دانسته هامون بکنیم.


و اما آمسترادام. اولین چیزی که آدم بعد از بیرون اومدن از ایستگاه راه آهن باش مواجه می شه شلوغی و رفت و آمد و انبوه دوچرخه ست. شهر خیلی زنده و توریستیه. یه عالمه خارجی تو شهر وول می خورن. خیابون اصلیش که کلا برای خوش گذرونی و تفریحه. راستش رو بخواید اول کمی تو ذوقم خورد. به نظرم اومد که شهر بیشتر محل تفریح کساییه که می تونن بی درسر از آزادی های منحصر بفرد هلند برای خوش گذرونی استفاده کنن. اما به تدریج که با شهر آشنا شدم و تو کوچه خیابوناش گشتم تصور دیگه ای تو ذهنم شکل گرفت. این بار یه شهر زنده و پر نشاط و البته بسیار زیبا و دلنشین رو می دیدم که اصلا فکرش رو نمی کردم. منطقه مرکزی شهر با کانال های آبی که به موازات خیابون ها جریان داره، و با درختان بی شماری که در دو سوی کانال وجود داره و دیوارهای خزه بسته و قایق هایی که تو سرتاسر کانال ها به چشم می خورن و انبوه دوچرخه هایی که همه جا رها شدن و ... تصویر تازه ای رو شکل می داد که تو ذهن هرکسی تا ابد نقش می بنده و مجذوبش می کنه. بعد فهمیدم که این تصویر یا ایماژ فقط منحصر به آمستردام نیست و تقریبا تمام شهرهای هلند همین تصویر رو بازتاب می دن. افسون این شهرهای دوست داشتنی که هر کدوم به بهترین نحو مصداق تلفیق شهر، طبیعت، زندگی روزمره و زیبایی ست، بدجوری تخیل رو قلقلک می ده. من که هنوز مسحور جاذبه زیبایی آمستردام و شهرهای هلندم. تصویری که لااقل برای من بعد از دیدن کلی جاهای زیبای دیگه هنوز تازه و دلپذیره.


من دو روز آمستردام بودم و طبق معمول دوچرخه گرفتم و شهر رو گشتم. اینجا هم همه گونه تسهیلات برای دوچرخه سوارا مهیاست و به اصطلاح بهشت سایکلیستاست.


1 تا 3- این عکس ها نماهایی از منطقه جلو ایستگاه راه آهنه. اینجا برای گشت با قایق ایستگاه داره. گشت مناظر روزانه و شبانه که برای یک ساعت 8 تا 12 یورو هزینشه. اما مناظری که از تو قایق و روی آب می بینی خیلی بیشتر از اینها ارزششو داره.


4- میدان دام. اسما قرار بوده محل زندگی ملکه هم در همین میدون باشه اما ملکه ترجیح داده به همون شهری که واقعا پایتخت هلنده یعنی لاهه یا به گویش اینجائیا «دن هاخ» بره و از همون جا ناظر بر امور باشه. دن هاخ قبلا از اومدن ناپلئون اصلا پایتخت هلند بود. اما ناپلئون آمستردام رو پایتخت می کنه و بعد از رفتنش هم هلندی ها دیگه عوضش نمی کنن ولی عملا تمام امور سیاسی و بویژه بین المللی را می برن دن هاخ یا لاهه.


5 تا 12- مناظری از فضاهای شهری. توی این شهرهایی که تا آلان تو اروپا دیدم هیچ کدومشون به این زیبایی و دلنشینی نبود.


13- تو رو خدا چه چیز دیگه ای مثل دیدن این قویی که وسط این آب درست تو دل شهر داره شنا می کنه می تونه آرامش بخش تر باشه؟


14- اینم نماد معروف شهره


15- اشاره کردم که در عین حال شهر شلوغی هم هست.


17- و البته کمی هم رومانتیکه!


18- خوب آزادی دیگه! ... ببینم مشکلی دارید؟


19 تا 21- اینم میدان رامبرانده که فضای بسیار جالب و زنده ای داشت و ملت حسابی سرشون گرم بود تو این میدون!


22- قبلا تو خاطرات سفر آنتورپ گفتم که منطقه رد لایت آمستردام معروفه. اینجا در واقع دو محله قدیمیه که آلان به این شغل شریف اختصاص یافته. جالبیش این بود که پیاده روهای این منطقه مملو از جمعیت زن و مرد بود که برای تفریح و گردش اومده بودن و در حالی که بستنی یا ذرت دستشون بود گشتی در این مناطق می زدن که مملو از ویترین هایی با نئون قرمز بود و یه عالمه فروشگاه های لوازم لهو ولعب داشت. تو هیچ کجا به اندازه اینجا اینقدر ماجرا آزاد و عیان نبود البته بجز تایلند که واقعا وقیح بود.


23 تا 25- محلاتی که شب قبلش تا دم دمای صبح شلوغ و پرازدحام بود وحالا داره یه نفسی می کشه. کار تمیزکاری کوچه و خیابون ها هم در چشم به هم زدنی انجام می شه.


26- اینم داخل هاستیلیه که به هزار مکافات و با قیمت زیاد به دست اوردم. تو هلند کلا محل اقامت گرونه و برخلاف جاهای دیگه که هاستیل ارزون گیر میاد (مثل تو روم ایتالیا با 9.5 یورو) اینجا با این قیمت ها نیست. و این منحصر به آمستردام هم نیست. حتی تو شهرهای کوچک هم برای برپا کردن چادر خودت با کلی پول بدی. اینجا کسی اجازه نداره هرجا دلش خواست چادرشو برپا کنه. فقط در مناطقی که برای کمپینگه مجازه اونم با پرداخت پول!


یه نکته دیگه درباره هلند این که چون کشور بسیار کوچیکیه نقشه هاش خیلی بامزه ست. یعنی خیلی جاها مقیاسش در حد 100 متر و 200 متره! نقشه های هاستیل هم که خودشون رو راحت کردن و فواصل رو به قدم می نویسند! و جالب اینه که تو نقشه کشورش هم میشه نقشه شهرهای بزرگ رو توش تشخیص داد. خلاصه این مدت در هلند بد جوری به این فواصل کوتاه عادت کرده بودم. به نحوی که وقتی رفتم برلین، با اون مقیاس بی درو پیکرش بد جوری به زحمت افتادم. و این البته فقط مقیاسش نبود که حالمون رو گرفت چیزهای دیگه ای هم بود که تو پست بعدی می گم.


عکس های آمستردام رو می تونین تو لینک زیر ببینید:


http://picasaweb.google.com/goshayesh/Amsterdam


۱ نظر:

  1. سلام و درود
    مطلبی در ارتباط با را آهن منتشر کردم. خوشحال می شوم نظر شما را هم بدانم
    ارادتمند شنبه
    http://shahriar.blogspot.com

    پاسخحذف