۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

خاطرات سفر اروپا (6): برلین یا شهری در تاریکی



برلین یا شهری در تاریکی


تا رسیدم برلین شد ساعت 11 و نیم شب. اولین چیزی که جلب توجه می کرد ایستگاه راه آهن بسیار مدرن و شیکش بود که یه سر و گردن از بقیه بالاتر بود. تو چهار طبقه قطارها در حال رفت و آمد بودن! بسیار منظم و تمیز. خیلی جو گیر شدم و از همه مهمتر این که باجه اطلاعاتش تا اون ساعت هنوز دایر بود و دو نفر پاسخگوی مراجعین بودن. بلافاصله نقشه رو گرفتم و به نزدیک ترین هاستیلی که همون نزدیکی بود رفتم. تو شب، نماهای شهری بسیار چشمگیر و درخشان بود و به نظر میومد با جای ترو تمیزی مواجه هستیم اما فقط فرداش بود که فهمیدم همه اش منحصر به همون ایستگاه راه آهن و نماهای شبانشه. به هر صورت هاستیلش که بسیار تر و تمیز و خوب و مدرن بود. از اون جایی که رسما یوس هاستیل بود یه عالمه دانش آموز آلمانی هم توش بودن. البته من در یه اتاق 4 تخته بودم که فقط یه نفر توش بود. سرویس حمام و دستشویی مدرنش برخلاف جاهای دیگه تو خود اتاق بود و خلاصه دوش مفصلی گرفتیم و شب خوب و آرومی رو اونجا گذروندم با این امید که فردا همه چیز به همین خوبیه ، که البته نبود!


صبح صبحانش بوفه باز بود و بسیار چسبید و خلاصه تلافی این مدت رو دراوردم. قصد داشتم با قطار شب برم پراگ اما فقط برای روز قطار داشت بنابراین مجبور بودم یک شب دیگه بمونم برلین. دوچرخه کرایه کردم و براساس نقشه گشتی در شهر و محدوده های به اصطلاح شرقی غربیش زدم. هوا ابری و نسبتا سرد بود و گاه نم برفی می بارید.


1 و 2- نمایی از ازداخل و بیرون هاستیل.


3 و 4- نماهایی از ایستگاه راه آهن .


5 و 6- بنای یادبود یا دروازه براندنبرگ مربوط به 1791 که بعد از ماجراهای جنگ جهانی دوم مرز بین دو برلین شرقی و غربی بود. حالا به مکان توریستی پرطرفداری تبدیل شده که میشه جلوش یه عالمه چیزای جالب دید از سربازان شوروی و استالین و دیگر شخصیت های تاریخی گرفته تا عروسک ها بزرگ خرس نماد شوروی که بساط پهن کرده بودن برای توریست ها.


نمایشگاهی به مناسبت برداشتن دیوار برلین در یک فضای با طراحی بسیار زیبا در میدان الکساندر برپا بود که با تمام امکانات رسانه ای ماجرا را نشون می داد. درگیری های مردم با پلیس و زدوخوردهایی که اون موقع جریان داشت در فیلم های مستند و در مونیتورهای مختلف به نمایش گذاشته شده بود.


7 و 8- بنای معروف رایشتاگ که در 2 اکتبر 1990 اتحاد مجدد دو آلمان توش رقم خورد.


11 تا 13- منطقه معروف پتسدام که ظاهرا خیلی مدرنه.


14 و 17- اینجا رو به یادبود یهودیان کشته شده در زمان نازی ها در جنگ جهانی دوم ساختن. فضای خیلی جالبی داره. مجموعه ای از مکعب مستطیل های کوچک و بزرگه که روی یه سطح پر انحنا و به صورت شبکه ای ساخته شده. وقتی واردش می شی یه احساس عجیبی بهت دست می ده و چون محدوده دیدت کمه یه باره غافلگیر می شی. بچه هایی که در این جنگل مکعب ها رفت و آمد می کردن مرتب با دیدن ناگهانی همدیگه جیغ و فریاد می زدند. اینجایی که من وایسادم جاییه که ارتفاع مکعب ها کمه. کمی جلوتر ارتفاع مکعب ها به 3 متر هم میرسه و وسط شون گم می شی. خلاصه تجربه جالبی از غافلگیری و شگفتی بود و در اشل واقعیش دلهره و ترس.



خطوط مترو و ترم برلین یکی از پیچیده ترین خطوط ترانسپورت رو داره و من که یکی دو ساعت اول کمی گیج می زدم تا بلخره ازش رمز گشایی کردم. اما واقعا بسیار کار راه بندازه. فقط کافیه مسیرها و خطوط رو یاد بگیری اون وقت می تونی طولانی ترین و پیچیده ترین مسیرها رو بدون این که از ایستگاه ها بیرون بیای و با تغییر قطارها طی کنی.


به هر صورت فردا صبح زود رفتم تا با قطار برم به پراگ. تعریف پراگ رو زیاد خونده و شنیده بودم. اما شنیدن (یا به طریق اولی خوندن) کی بود مانند دیدن. تو پست بعدی از این شهر قصرهای پریان براتون می گم.


عکس های برلین رو می تونین تو لینک زیر ببینید:


http://picasaweb.google.com/goshayesh/Berlin




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر