۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

سفر مجازی به اندونزی




چند روز پیش به واسطه یه جشنواره فرهنگی، یه سفر مجازی به اندونزی داشتم که گفتم بد نیست لابلای گزارش سفر به اروپا ارسالش کنم و یه خورده فضای سرد و سورده اروپایی عوض شه و حال و هوای آسیایی پیدا کنه.



فعالیت هایی که در قالب جشنواره و نمایشگاه به قصد معرفی ویژگی های فرهنگی کشورها و معمولا به بهانه مناسبت های خاص ملی برپا می شه، یکی از بهترین جاها برای دیدن و تجربه زندگی ملل مختلفه بدون این که به اون کشور سفر کنی. متاسفانه آلان تو مملکتمون به هزار و یک دلیل فرصت چنین تجربه ای بسیار کم گیر میاد و اونقدر محدودیت های عجیب غریب و من در آوردی هست که اگر قرار باشه چیزی هم به نمایش دربیاد اونقدر استحاله می شه که اثر نهاییش میشه یه کار ایرانی اسلامی! و کمتر نشونی از اصل کار توش می بینی.


چند وقت پیش یه جشنواره ای دیدم که با هدف معرفی فرهنگ و هنر و اندونزی برپا شده بود و به تمامی هرچی رو که برای آشنایی با اون کشور نیاز بود یکجا فراهم کرده بود. ارائه کتاب و بروشورهای معرف هنر و فرهنگ قدیم و جدید اندونزی، پخش اسلاید از مناظر طبیعی و مراسم مختلف محلی مردم، عرضه وفروش صنایع دستی، طبخ و ارائه انواع خوراکی های بومی و از همه جالب تر اجرای زنده موسیقی و رقص های محلی و آیینی با لباس های سنتی. و البته برای سرگرمی مخاطب اروپایی هم به قول خودشون یه «ایندو راک کافه» هم در کنارش دایر کرده بودن که موسیقی غربی زنده اجرا می کردن با مخلفات. اما نکته جالب رقص بامزه اهالی شریف اندونزی مقیم یورپ بود که گرچه رقصشون خیلی ساده ست اما خیلی جذاب و دیدنیه بخصوص که کاملا هماهنگ با هم میرقصن و فقط متناسب با ریتم آهنگ ها، سرعتش رو کم و زیاد می کردن! روی صحنه هم نمایش ها و رقص های سنتی و آیینی اجرا می شد. نسخه های مشابه ای از این رقص ها رو تو مالزی و تایلند دیده بودم. البته این کشورا چیزای مشترک زیادی با هم دارن و از جمله صنایع دستیشون که خیلی شبیه همه. تو این نمایشگاه هم کلی غرفه صنایع دستی بود که انواع محصولات سنتی از چوبی تا پارچه ای رو عرضه می کردن. با این تفاوت که اونجا همه چیز بسیار ارزون بود ولی اینجا و به یورو بسیار گرون درمی اومد. کلی سوغاتی های مختلف هم بود. سوغاتیاشون گرچه بسیار گرون بود اما در مجموع بازار پررونقی راه انداخته بودن. اما جالبه بدونین زحمت ساخت بسیاری از این سوغاتی ها رو کشور برادر چین یک تنه به دوش کشیده! و البته این قبول زحمت فقط منحصر به کشورهای دور و بر چین نمیشه. حتی وقتی تو شهر دلف (یا دلفت) بودم که به ساخت سرامیک های معروف سفید و آبی شهره ست (مثل مجسمه های کوچک دخترکان هلندی با کلاه و لباس محلی و آسیاب بادی که تو بازار ایران هم فراوونه) همگی ساخت چین بودن و در فروشگاه های صنایع دستیشون به فروش می رفت! به بیان دیگه این نوع محصولات صنایع دستی دیگه کارکرد واقعی خودش رو از دست دادن و صرفا کارکرد نمادین دارن و بیشتر یادآور یه سری ایماژهای ملی و بومین در قالب محصولات تولید انبوه بنجل.


برگردیم به نمایشگاه. تو بازارش که به سبک سنتی و بومی تزیین شده بود همه چی بود: انواع اقسام عود، روغن های طبی عجیب غریب و بودار، انواع سنگ های تزیینی، مجسمه های چوبی سنتی و آیینی، از جمله مجسمه معروف «بودای گریان» (که می گن خیلی خاصیت داره و با دست کشیدن به پشتش می تونی تمام غم و غصه هات رو به اون منتقل کنی! – ماجراشو که می دونین، این بودا در اثر شنیدن خبر ناگوار کشت شدن ناغافل پسر به دست پدر در جنگ، اینجور به خودش پیچیده) یه جا هم بساط کف بینی به راه بود و یه جای دیگه هم البته پشت پرده ماساژ سنتی می دادن.


رستوران های سنتی هم حسابی بازاری برای خودشون راه انداخته بودن. بوی غذاهاشون بد جوری اشتها آور بود و آدمو یاد بوی غذاهای عروسی های محلی ایام ماضی می نداخت - نه عروسی های الان که معمولا شام تو سالن رستوران سر خیابون، سرپایی سرو میشه. بوی برنج دم کشیده و ادویجات تند و تیز حسابی اتمسفر فضا رو آسیایی کرده بود. البته قیمت ها سرسام آور بود. اگه تو مالزی می شد با یه دلار یه غذای درست و درمون بخوری، اینجا برای خرید هر قسمت از غذا باید 7-8 یورو پیاده شی. (خلاصه من که توصیه می کنم تا مالزی هم به صرافت نیفتاد ازمون ویزا بخواد و هنوز ریالمون سقوط نکرده، هر چه زودتر تو همین تابستون یه سر برید اونجا، آب و هوایی عوض کنید و از وفور نعمت اونجا لذت ببرید.)


عکس های این سفر مجازی به اندونزی رو می تونین تو لینک زیر ببینید.


http://picasaweb.google.com/goshayesh/IndoShow


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر